اي پرنده مهاجر
اي پر از شهوت رفتن
فاصله قد يه دنياست
بين دنياي تو با من
تو رفيق شاپركها
من تو فكر گلهمونم
توي پي عطر گل سرخ
من به فكر بوي نونم
دنياي تو بينهايت
همه جاش مهموني نور
دنياي من يه كف دست
روي سقف سرد يك گور
من دارم تو نقب شب جون ميكنم
تو داري از پريا قصه ميگي
من توي پيلهي وحشت ميپوسم
واسهم از پرندهها قصه ميگي
كوچه پسكوچهي خاكي
در و ديوار شكسته
آدماي روستايي
با پاهاي پينه بسته
پيش تو، يه عكس تازهست
واسه آلبوم قديمي
يا شنيدن يه قصهست
توي يه ده صميمي
واسه من اما عذابه
مثل حس كردن وحشت
مثل درگيري خورشيد
با طلسم ديو ظلمت
من دارم تو نقب شب جون ميكنم
تو داري از پريا قصه ميگي
ايرج جنتي عطايي
:: بازدید از این مطلب : 240
|
امتیاز مطلب : 98
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27